دست نوشته های یک دیوانه

آدم  خود را به صورت یک فرد مشخص و منفرد نمی شناسد و نمیخواهد،مگر به یاری عشق.خود مختاری فردی و عشق به هم پیوسته اند و از یکی به دیگری می توان گذر کرد.یعنی که جز عشق نمی توانوجود داشت، و نمی توان عاشق بود، مگر این که وجود داشت.در جهانی که شباهت به زندان دارد، نجات و رهایی،چهره ی عشق را دارد. اما این چهره ترسناک است، مانند چهره هلن تراوا. زیرا عشق، مکان همه ی خطرها است.عشق هم نطفه ی زندگی و هم نطفه ی مرگ، هر دو را در خود دارد.

 

بخشی از مقدمه کتاب میرا(مورتلو)
نویسنده:کریستوفر فرانک
نویسنده مقدمه:ژان_لویی کورتیس



نظرات شما عزیزان:

alireza
ساعت16:42---7 شهريور 1392
چقدر عجیبه :

تامریض نشی کسی برات گل نمیاره

تاگریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه

تافریادنکشی کسی به طرفت نمیاد

وتاوقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه...


سعید
ساعت12:38---29 مرداد 1392
عبدآلوده شدن خوارشدن هم دارد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:24توسط حسام.ت |