نمیدونم چرا درست زمانی که فکر میکنی به بزرگ ترین آرزوی زندگیت رسیدی روزگار بهت از پشت خنجر میزنه
خدایا کم آورده ام …
در لیست آدم هایت اشتباهی شده است ؛ اسم من که ایوب نیست !!!
عشق نقطه اوج زندگی است و عشق را فرودی نیست …
زندگی حقیقتی چون مرگ است و مرگ را گریزی نیست …
خوشبختی در حقیقت زندگی است و زندگی رویا نیست …
اما زندگی همان عشق است و عشق عینِ زندگی است …
گاهی وقتا دلم واسه بچگیام تنگ میشه !
بزرگترین دغدغه زندگیم مشق فردام بود …
می دونی چیه رفیق ؟
حکایت زندگی ما شده مث “دکمه پیرَن”
اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه میری …
بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش …
می ترسم روزی سراغم را بگیری ولی فاصله ی من و تو افقی نباشد …
زندگی رو خط خطی نکن ، خطاطی کن !
باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟
خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز ،غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد ،آرزوها رفته بر باد
باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬بی بهانه، شایدم گم کرده خانه
در من
کوچه هاییست که با تو . . .
سفر هاییست که با تو . . .
روزهایست که باتو . . .
شبهاییست که با تو . . .
عاشقانه هاییست که باتو . . .
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم ؟
زودتر بیا !
ایـــن بــار که آمــدی،دستـت را روی قــلبــم بگــذار تا بــفــهمی این دل بــا دیدن تـو،نمی تپد،از شــوق می لـرزد...
کسی کز عشق خالی شد فسردست گرش صد جان بود بی عشق مردست
***
زندگی عشق عجب زندگی است زنده که عاشق نبود زنده نیست
***
زنده نه آن است که جانی در اوست اوست که از عشق نشانی در اوست
***
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
***
که باشم من که مانم یا نمانم ترا خواهم که در عالم بمانی
نشه اخم کنی به اون دختر بچه ای/که گلی داره تو دستشو می خواد بهت
بفروشه،روبرگردونی و با خودت بگی فرق داری حتما آره فرق داری دایی
اون یه بچه کارگره از پایین شهر/فقر و ترس و سیاهی همراهشن
باباش معتاد دایی ببین صورتشو/جای سرخ سیلی سرد پدرشو
فقط نه سال داره تو مدرسه نیستو/طعم تلخ کارو به دوش کشیده و
گلی که پرپر میشه تو دست مشتری/اون گلی که با تلخی ازش می خری
واسه اون گل نیست یه لقمه نونه/ضامن اینکه کتک نخوره تو خونه
نپرس تقصیر کیه خودت می فهمی/نپرس قصه اش طولانیه دایی زمین_
پر از آدمایی که کار میکنن و یه عده ای فقط پول دارن یه مشت عقده ای
که از کار کارگرا کاخ ساختنو/چه کسایی تو این راه جون باختنو
این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن/آخه زشتیم عادت میشه واسه آدم
ولی تو قصه ی خودتو بکش نقاش/بزار هر کی هر چی هس باشه تو خودت باش
"شاهین نجفی"
دایی یاد بگیر همه چی رو تجربه کنی ولی تو بعضی راها دیگه برگشتی نیس
به هر دستی که دس دادی دست تو بپا دایی بترس از گرگای آدم نما
تن لخت تو بده به کسی که روح لختشو هدیه میده بهت و پاش می افته
دایی بپا بکارت روحت خط نخوره این یکی پرده رو نمیشه دوخت دوباره
اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی سرتو بالا نیگه دار نشه رام شی
نگی روسری روسرت محدود شدی حدود و تو تعیین می کنی زندگی یعنی
زندونی که آزادیت دست خودت مگه کوه و میشه به بند کشید دایی
"شاهین نجفی"
توصیه روانشناسان ازدواج همسالان است. قدیم، جامعهپذیری یک فرد از ابتدا تا به انتهای عمر به یک شکل ادامه پیدا میکرد. پدیدهای به اسم نو ناخواهی در زندگیشان جاری بود؛ به عبارت دیگر میلی بهایجاد تغییر در زندگیشان نمیدیدند. پدر بزرگها و مادربزرگها باوجود اصرارهای نوه پنج سالهشان که به کامپیوتر وارد است، هیچ میلی به نشستن پای کامپیوتر ندارند اما امروز این طور نیست. به خاطر همین است که توصیه میشود کسانی که میخواهند با هم ازدواج کنند، متولد یک سال یا در یک محدوده سنی باشند.
دوباره با یاد تو گریم گرفت/تو رفتیو قلبم غبار غم گرفت/تو بستی چشماتو تا نبینی/که بی تو دلم باز ماتم گرفت/یه لحظه نمیخوام که باور کنم/تو رفتی و تنها گذاشتی منو/ندیده گرفتی تو اشک منو/چقدر غصه خوردم،گفتم نرو/غمه رفتنت منو پیرم کرد/زمین گیرم کرد/نبودت از زندگی سیرم کرد/باشه میرم من
"رضا شیری و محسن خانی"
فقط با سايه ي خودم خوب ميتوانم حرف بزنم ، اوست كه مرا وادار به حرف زدن مي كند ، فقط او ميتواند مرا بشناسد ، او حتماً مي فهمد ... مي خواهم عصاره ، نه ، شراب تلخ زندگي خودم را چكه چكه در گلوي خشك سايه ام چكانيده به او بگويم:
ايــن زنـــــدگــــي مـن اســت !
"صادق هدایت"
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند
"صادق هدایت"
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:
۱-ثروت، بدون زحمت
۲-لذت، بدون وجدان
۳-دانش، بدون شخصیت
۴-تجارت، بدون اخلاق
۵-علم، بدون انسانیت
۶-عبادت، بدون ایثار
۷-سیاست، بدون شرافت
این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوهاش داد.
قدر زمان حال را بدانید که گذشته هرگز برنمی گردد و آینده شاید نیاید.(گالیله)
اینقدر نگوییم گل ها خار دارند،بگوییم خارها گل دارند.
آنان که به زین اسب خود می نازند ، در وقت مسابقه چرا می بازند ؟ دنیا که شبیه کوچه بن بست است ، با نعل شکسته به کجا می تازند ؟
عشق، یک بیماری بدخیم روحی بود تنهایی ام محکوم به سـ ک س گروهی بود
سیگار با مشروب با طعم هم آغوشی یعنی فراموشی... فراموشی... فراموشی...
بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!
بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم با هر که می شد هر چه می شد امتحان کردم!
تنهایی در جمع، در تن های تنهایی با گریه و صابون و خون و تو، خودارضایی
دلخسته از گنجشک ها و حوض نقاشی رنگ سفیدت را به روی بوم می پاشی!
لیوان بعدی: قرص های حل شده در سم باور بکن از هیچ چی دیگر نمی ترسم
پشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود معشوقه ام بودی و هستی و... نخواهی بود
"شاهین نجفی"
به قصد کشتن اومدی تموم زندگی شدی
بیا به قلب عاشقم بهونه جنون بده
اگه مثل من عاشقی توهم به من نشون بده
من که بریدم ازهمه به اعتماد بودنت
دیگه باید چی کار کنم واسه به دست آوردنت
ازلحظه ای که دیدمت بیرون نمیرم از خودم
دیگه قراره چی بشه بفهمی عاشقت شدم
درد منو کی میفهمی؟عاشقتم چون بی رحمی
دوری ازم تا رویا شی،عاشقتم هرچی باشی
اگه به هم نمیرسیم تو با تمام من برو
همین برای من بسه که آرزو کنم تورو
به من که فکر میکنی پرمیشم از یکی شدن
همین برای من بسه که فکرمیکنی به من
درد منو کی میفهمی ؟عاشقتم چون بی رحمی
دوری ازم تا رویا شی،عاشقتم هرچی باشی
من این جوری نمی تونم یه سدی بین قلب ماست
تو باید غرق شی در من ، بفهمی کی دلش دریاست
من این جوری نمی تونم تو پای من نمی شینی
تورو اونقدر بخشیدم بزرگی مو نمی بینی
همیشه مقصدم بودی کجا با تو سفر کردم
چقدر تنها برم دریا چقدر تنهایی برگردم
من این جوری دلم خوش نیست شبم با ترس هم مرزه
بهشت هم اونورش باشه به این برزخ نمی ارزه
من این جوری نمی تونم تو اینجایی و من تنهام
دارم میمیرم از بس که نگفتم چی ازت می خوام
"احسان خواجه امیری"
ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب
عمريست غم و درد نشانم داده در آتش سينه اش امانم داده
رنجور ترين درخت باغش هستم هـــر بــــار مرا ديده تكانم داده
شبى تا صبح تنها گريه كردم تمام سوز دل را گــريه كردم
سوار مــوج دريا بودى اى مـاه كنارت روى شنها گريه كردم
کم نامهی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه میشوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم مختارنامه/عطار
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
"سهراب سپهری"
اگر زیستن را دوست داشتم ، هرگز به هنگام به دنیا آمدن نمی گریستم !
"سهراب سپهری"
آنکه با زندگی می سازد ، می بازد ، با زندگی نساز ، زندگی را بساز . (زرتشت)
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است
"سهراب سپهری"
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن ...
"احمد شاملو"
افکار عاشقانه ام را جمع که میکنم دسته گلی می شود شبیه تو برای تـــــــــــو ...
کـوتـاه مـی گـویـم
” دوسـتت دارم”
اما...
از دوست داشـتـنـت
کـوتـاه نـمـی آیم…